بعد از پنجاه سال نوشتن برای انتشار، من چند قاعدهی ارزشمند کشف کردهام که باید رعایت شوند. در اینجا شش مورد از آنها آمده است.
من در طول پنجاه سال گذشته نوشتههای زیادی داشتهام: یک رساله دکتری، چهارده کتاب و بیش از ۴۰۰ مقاله در موضوعات مختلف. نمیتوانم بگویم نویسنده خوبی هستم یا نه، اما در این مسیر چند روش مفید یاد گرفتهام. در اینجا شش قاعده وجود دارد که به من کمک میکند نویسنده مؤثرتری باشم و ممکن است برای شما هم مفید باشد.
قاعده شماره ۱: به صدای کوچک درونت گوش بده
چه هنگام نوشتن و چه هنگام بازبینی چیزی که نوشتهام، گاهی صدای کوچکی در ذهنم میگوید (خوشبختانه فقط یک صدا): این قسمت درست نیست. اصلاحش کن یا حذفش کن.
قبلاً جواب میدادم: «بیایید همانجا بگذاریم و ببینیم داوران چه نظری دارند.» اما داوران خارجی همیشه همان بخش را میدیدند و همیشه از آن متنفر میشدند. یاد گرفتهام که به آن پیام درونی اعتماد کنم و همان لحظه بخش ناراحتکننده را اصلاح کنم. تا به حال آن صدای کوچک درونم اشتباه نکرده است.
قاعده شماره ۲: به وعدهی عنوان عمل کن
همهی ما فریب عناوین جذاب و گیرا را خوردهایم که چیزی جز کلیکبیت نیستند. وقت خود را برای خواندن مقاله هدر میدهیم، به این امید که بالاخره پیامی که عنوان جذاب وعده داده بود را ببینیم، اما هیچوقت آن پیام را نمیبینیم. این بسیار آزاردهنده است. من به صداقت در عنوانبندی اعتقاد دارم. سعی میکنم عناوین و زیرعنوانهایی بسازم که هم جذاب و هم دقیق باشند. مخاطب حق دارد بداند چه چیزی در انتظارش است و نویسنده مسئولیت دارد آن را ارائه کند.
همین قاعده برای ارائهها نیز صدق میکند. من بیش از یک سخنرانی را دیدهام که محتوای آن وعدهی عنوان را برآورده نمیکرد. فرض کنید عنوان سخنرانی «صرف افعال در سواحیلی» باشد، اما مطالب ارائه شده به هدف نمیخورند. در پایان، یک شرکتکننده ناامید میپرسد: «میخواهید چیزی دربارهی صرف افعال در سواحیلی بگویید؟» وضعیت ناراحتکنندهای است.
با مقالات و پستهای وبلاگی، نویسنده بلافاصله متوجه ناراحتی خواننده نمیشود وقتی انتظارات عنوان برآورده نشود، اما آن ناراحتی وجود دارد و ممکن است در کامنتهای خوانندگان ببینید. این عادلانه نیست که با عناوین جذاب توجه و زمان مخاطب را جلب کنید و سپس او را به مسیر دیگری ببرید. از عنوان برای گفتن آنچه قصد دارید بگویید استفاده کنید و سپس مطمئن شوید که واقعاً آن را بیان میکنید.
قاعده شماره ۳: متمرکز بمان
مهم است که در هر مقاله یا کتاب، رشتههایی از پیوستگی یا موضوعات اصلی جریان داشته باشد. همه بخشهای متن را به این موضوعات مرتبط کن، هم برای اینکه مطمئن شوی محتوایت در راستای پیام اصلی است و هم برای اینکه آن موضوعات کلیدی را بهطور مداوم به خواننده یادآوری کنی. ممکن است وسوسه شوی مطالب دیگری که برایت جذاب است را وارد کنی، اما اگر با هیچیک از موضوعات اصلیات همخوانی ندارد، احتمالاً جای آن در متن نیست. گاهی در ابتدای یک مقاله یا فصل کتاب چند نکته کلیدی به صورت بولت مینویسم تا پیامهای اصلیای که میخواهم منتقل کنم برایم واضح باشد. هنگام نوشتن به آنها مراجعه میکنم تا مطمئن شوم روی اهدافم متمرکز ماندهام. وقتی پیشنویس را تمام کردم و مطمئن شدم که موضوع را پوشش دادهام و از مسیر اصلی منحرف نشدهام، میتوانم آن بولتها را حذف کنم؛ آنها کار خود را برای هدایت من انجام دادهاند.
وقتی متون نویسندگان دیگر را بازبینی میکنم، گاهی به نظر میرسد که هر فکر، ایده و تجربهای که برایشان هیجانانگیز است را وارد متن کردهاند، بدون توجه به اینکه چقدر با مأموریت اصلی متن همخوانی دارد. بدتر آنکه گاهی موضوعات مرکزیای که باید پوشش داده شوند، بهدرستی بررسی نشدهاند. این حواسپرتی پرشور، تلهای آسان برای افتادن است.
قاعده شماره ۴: ساده نگه دار
خوانندگان نوشتهای را دوست دارند که لازم نباشد برای درک آن سخت تلاش کنند. آنها از مفاهیم، مثالها و نظراتی که واضح توضیح داده شده و تحریککننده فکر هستند، لذت میبرند. خوانندگان عاشق آموزشهای مستقیم و سادهاند که تکنیکهایی را ارائه دهند که بتوانند بلافاصله بهکار بگیرند. اگر خواننده مجبور باشد چند بار یک پاراگراف را بخواند تا منظور نویسنده را بفهمد، مشکلی وجود دارد. من تحصیلاتم در رشته شیمی بود. دانشمندان نه مثل مردم عادی مینویسند و نه صحبت میکنند. وقتی شروع به نوشتن درباره موضوعات دیگر کردم، مجبور شدم سبک نوشتنم را طوری تغییر دهم که قابل دسترستر باشد. سعی کردهام سبک نوشتاری ساده و محاورهای پرورش دهم، حتی در کتابها و مقالات زیادی که در زمینه مهندسی نرمافزار نوشتهام.
برخی نویسندگان طوری مینویسند که گویا میخواهند خوانندگان بدانند چقدر باهوشاند، با کلمات بزرگ، پاراگرافهای طولانی و عبارتهای پیچیده. هیچکس اهمیتی نمیدهد چقدر باهوشی. آنها فقط اهمیت میدهند که آیا تو جالب هستی یا مفید.
کلمات، جملات و پاراگرافهای کوتاهتر، خوانایی متن را افزایش میدهند. من معمولاً سعی میکنم میانگین طول جملات کمتر از ۲۰ کلمه باشد. برای مطالب آنلاین، سه تا چهار جمله در هر پاراگراف بهترین است. مطالب چاپی میتوانند پاراگرافهای کمی طولانیتر داشته باشند و هنوز قابل خواندن باشند، اما گاهی کلید پاراگراف جدید را فشار دهید (نه بعد از هر نقطه، لطفاً، مثل بعضی داستانهای Medium).
من از آمار دستور زبان مایکروسافت ورد برای حفظ خوانایی متن کمک میگیرم. برای مقالات غیرتخصصی، سطح کلاس ۸ تا ۹ و برای مقالات فنی، حداکثر سطح کلاس ۱۲ را هدف میگیرم. شاخص دیگر، **Flesch Reading Ease** است؛ سعی میکنم حداقل ۴۰ باشد و برای نوشتههای غیررسمی بالاتر باشد. اگر آمار پیشنویس با این استانداردها مطابقت نداشت، آن را بازبینی میکنم تا به معیارها برسانم.
همچنین تعداد جملات مجهول را کم نگه دارید. جملات فعال، جایی که مشخص است چه کسی عملی را انجام میدهد، مستقیمتر و قابل فهمتر از جملات مجهول هستند. تغییر از حالت مجهول به فعال یکی از تغییراتی بود که هنگام ترک سبک نوشتاری علمی خود انجام دادم. از منفیهای دوگانه و سهگانه هم پرهیز کنید؛ حل آنها دشوار است.
برای مرجع، اینجا آمار خوانایی این مقاله آمده است:
- میانگین جملات در هر پاراگراف: ۳.۱
- میانگین کلمات در هر جمله: ۱۵.۱
- شاخص Flesch Reading Ease: ۶۳.۲
- سطح کلاس Flesch-Kincaid: ۷.۹
- درصد جملات مجهول: ۳.۳
من چندین بار برای نوشتههایم تحسین شدهام که برایم خیلی ارزشمند بوده است. مدتها پیش، یک ستون آموزش در مجله کامپیوتر درباره برنامهنویسی اسمبلی نوشتم نه سادهترین موضوع. یک خواننده گفت: «وقتی مقالههای شما را میخوانم، احساس میکنم شما آنجا ایستادهاید و دارید توضیح میدهید.» دقیقاً همان واکنشی بود که امیدوار بودم دریافت کنم.
یکی از بزرگترین تحسینهایی که دریافت کردم این بود: «شما طوری نمینویسید که انگار دکترا دارید.» این مرا بسیار خوشحال کرد.
قاعده شماره ۵: یک روز صبر کن
اولین فعالیت برای بهبود کیفیت هر چیزی که مینویسم، بازبینی انتقادی خودم است. بعد از نوشتن یک مقاله، فصل کتاب یا پست وبلاگی جدید، آن را یک روز کامل کنار میگذارم قبل از اینکه بازبینی کنم. اگر بلافاصله بعد از نوشتن دوباره بخوانم، واقعاً بازبینی نکردهام — ذهنم فقط در حال مرور متن است. اجازه دادن به فراموشی موقت متن، باعث میشود با چشمانی تازه و کمتر جانبدارانه به آن نگاه کنم.
بعد از این توقف، گاهی جملاتی را میبینم که از خودم میپرسم وقتی آنها را نوشتم چه فکری میکردم. نکاتی که به اندازه دلخواهم قوی بیان نشدهاند یا آنهایی که بیش از حد تکرار شدهاند را تشخیص میدهم. ممکن است مشکلاتی در پیوستگی، جریان، ترتیب، تکرارها، ناسازگاری زمانها و ضمایر، خطاهای دستوری و تایپی، یا فرصتهایی برای انتخاب کلمات بهتر ببینم. همین تأخیر یک روزه بسیاری از کمبودها را آشکار میکند.
قاعده شماره ۶: صد کلمه حذف کن
با توجه به اینکه طبیعی کلمات زیادی استفاده میکنم، از تکنیکی برای جمع و جور کردن نوشتارم بهره میبرم. هر بار که مقاله یا فصلی چند هزار کلمهای را بازبینی یا ویرایش میکنم، سعی میکنم صد کلمه حذف کنم. برای متن کوتاهتر، مثلاً حدود ۱۵۰۰ کلمه، ممکن است در هر بازبینی پنجاه کلمه کم کنم.
همیشه به این هدف نمیرسم، اما تمرکز مداوم روی کوتاهنویسی به من کمک میکند حداکثر ارزش را در هر جمله به خوانندهای که زمان محدودی دارد برسانم. شما شگفتزده میشوید از اینکه چقدر میتوانید حذف کنید و هنوز همه چیز مورد نظرتان را بگویید.
لمس انسانی
متوجه شدهام که پیروی از این قواعد نوشتاری کمک میکند مقالات و کتابهای باکیفیتتری نسبت به حالت دیگر تولید کنم. با کمی تمرین، این قواعد به سرعت به عادت دوم شما تبدیل میشوند و بخشی از روند طبیعی نوشتنتان خواهند بود. شاید فکر کنید هوش مصنوعی میتواند نوشتار شما را به متنی جادویی تبدیل کند. من از کل فرآیند نوشتن لذت میبرم (به جز نمایهسازی کتاب که وحشتناک است)، و هرگز از هوش مصنوعی برای نوشتن بخشی از متنهایم استفاده نمیکنم، درست مثل اینکه نمیتوانم تست شرابم را برونسپاری کنم. به جز بررسی خودکار دستور زبان، من همچنان داستانهایم را کلمه به کلمه میسازم و این شش قاعده نوشتن را در ذهن دارم.


