«شما کاملاً اشتباه بازاریابی میکنید»، اولین مشتریام بعد از ارائه برنامه بازاریابی سنتیای که با دقت طراحی کرده بودم، به من گفت.
من کاملاً خرد شدم.
تازه از مدرسه کسبوکار فارغالتحصیل شده بودم و با استراتژیهای کتاب درسی در اختیار داشتم، فکر میکردم همه چیز را میدانم .اما آن بازخورد سخت نقطه عطفی برای من شد. پنج سال بعد، به دهها استارتاپ کمک کردهام تا با استفاده از استراتژیهای عجیب و غیرمعمول بازاریابی که در هیچ کتاب درسی پیدا نمیکنید، رشد خود را افزایش دهند.
اینجا عادات عجیبی وجود دارد که واقعاً جواب میدهند:
1- روزتان را با خواندن شکایات شروع کنید.
هر صبح ۳۰ دقیقه را به خواندن نظرات منفی اختصاص میدهم – نه درباره محصولات خودم، بلکه درباره رقبا. شاید عجیب به نظر برسد، اما این شکایات گنجینهای از تحقیقات بازار بدون فیلتر هستند. این نظرات دقیقاً به شما میگویند چه چیزی در صنعت شما کمبود دارد و چه مشکلاتی باید حل شوند.
2- با مخاطب اشتباه صحبت کنید.
هفتهای یکبار محصولاتم را به افرادی معرفی میکنم که هیچوقت آنها را نمیخرند. عجیب به نظر میرسد؟ اما این روش جواب میدهد. وقتی ارزش پیشنهادی خود را به کسی کاملاً خارج از بازار هدفتان توضیح میدهید، مجبورید پیام خود را به سادهترین شکل ممکن برسانید. اگر یک بازنشسته ۷۰ ساله ارزش محصول SaaS شما را بفهمد، هر کسی میتواند.
3-محتوایی برای یک نفر بنویسید.
دست از تلاش برای جذب همه بردارید. هر محتوایی که مینویسم، تصور میکنم برای دوستم سارا مینویسم (که در بازاریابی ضعیف اما در فهمیدن آدمها نابغه است). این عادت عجیب باعث میشود محتوایم شخصیتر، جذابتر و به طرز پارادوکسیکالی، برای مخاطبان بیشتری قابل ارتباط باشد.
4- تحلیلهای خود را خراب کنید.
هر ماه یک هفته را عمداً بدون بررسی متریکهای معمول میگذرانم. نه گوگل آنالیتیکس را چک میکنم، نه آمار شبکههای اجتماعی را. در عوض، روی داشتن مکالمات واقعی با مشتریان تمرکز میکنم. این وقفه دیجیتال به من کمک میکند الگوهایی را پیدا کنم که از طریق اعداد و ارقام قابل مشاهده نیستند.
5- اشتباهات رقبا را کپی کنید
این ممکن است متناقض به نظر برسد، اما گوش کنید. وقتی میبینم یک رقیب مرتکب اشتباهی میشود، گاهی عمداً آن را کپی میکنم – اما فقط یک بار. چرا؟ چون چیزی که به نظر اشتباه میآید ممکن است یک استراتژی درخشان باشد که هنوز آن را درک نکردهاید. تنها راه برای اطمینان از آن، آزمایش آن توسط خودتان است.
6-برنامهریزی برای «زمان ایدههای احمقانه»
هر جمعه بعدازظهر، یک ساعت را به ایدهپردازی در مورد احمقانهترین ایدههای بازاریابی ممکن اختصاص میدهم. هر چه بدتر، بهتر! این عادت فشار حرفهای بودن را از بین میبرد و اغلب منجر به خلق ایدههای خلاقانه میشود. موفقترین کمپین من از ترکیب دو ایده «احمقانه» در یکی از این جلسات شکل گرفت.
7-تبدیل به یک دنبالکننده حرفهای شوید (به صورت قانونی)
هر هفته سه مشتری تصادفی را انتخاب کنید و عمیقاً به حضور دیجیتال آنها نگاه کنید – لینکدین، توییتر (ایکس)، پستهای وبلاگ، هر چیزی که عمومی است. هیچ تعاملی نداشته باشید، فقط مشاهده کنید. درک کل زندگی آنها، نه فقط عادات خریدشان، بینشهای شگفتانگیزی درباره شخصیت واقعی مشتریانتان به شما میدهد.
8-برنامه بازاریابیتان را از انتها بنویسید.
با نتیجه نهایی که میخواهید شروع کنید و سپس هر مرحله را به عقب برگردید تا به جایی برسید که اکنون هستید. این شبیه نوشتن یک رمان معمایی است – شما باید پایان داستان را بدانید تا بتوانید سرنخهای درستی در ابتدای مسیر بگذارید.
این عادتها ممکن است در ابتدا عجیب یا حتی ناراحتکننده به نظر برسند، اما همین ویژگی باعث موفقیتشان است. در حالی که رقبای شما از همان کتاب قدیمی بازاریابی پیروی میکنند، این روشهای غیرمعمول به شما کمک میکنند متمایز شوید و ارتباط معناداری با مخاطبان خود برقرار کنید.
به یاد داشته باشید:
بهترین بازاریابی، اصلاً شبیه بازاریابی نیست. شبیه دوستی است که به شما کمک میکند مشکلی را که حتی نمیدانستید دارید، حل کنید.