دادهها بدون زمینه، تصویر کاملی ارائه نمیدهند. در اینجا نحوه استفاده از روایتها و احساسات برای برقراری ارتباط و جذب مخاطبانتان آمده است.
اگر مراقب نباشید، مدیریت محصول میتواند واقعاً، واقعاً خستهکننده شود. اسلاید به اسلاید، جزئیات شروع به بهم ریخته شدن میکنند و مخاطب کمکم دچار بیتفاوتی میشود. اگر بدون ایجاد یک روایت، آمار، حقایق و نکات کلیدی را به مخاطبان ارائه کنید، پیامتان منتقل نخواهد شد. مخاطبان به سرعت توجه خود را از دست میدهند و حتی اگر گوش دهند، در تبدیل اطلاعات به چیزی بهیادماندنی و مفید دچار مشکل خواهند شد. داستانسرایی در زمینه محصول، روشی عالی برای افزودن بافت و هیجان به هر سند یا ارائه محصول است. با به اشتراک گذاشتن دادهها، بینشها و استراتژیها به شیوهای مبتنی بر داستان، مدیران محصول میتوانند با ارتباطی تأثیرگذارتر، کارهای بیشتری انجام دهند.
قدرت داستانها
داستانسرایی به این معناست که بینشهای خود را بهصورت داستانی و در بستر معنای آنها بیان کنید. برای مثال، اگر در حال ارائهی برخی اعداد دربارهی پذیرش یک ویژگی جدید هستید، ممکن است وسوسه شوید که درصدهایتان را بهسادگی روی یک اسلاید نشان دهید و ادامه دهید. اما اگر قصد دارید داستانی روایت کنید، بهتر است درصدها را در چارچوب ارتباطشان با سفر کاربر قرار دهید و تصویری از اقدام خلق کنید، نه یک صفحه گسترده از اطلاعات. داستانسرایی به این شکل راهی فوقالعاده برای جلب توجه بیشتر افراد است. اگر ارائه شما جذابتر باشد، مردم دلیل بهتری برای ادامهی توجه خواهند داشت (حتی اگر در ابتدا قصد قطع توجه نداشته باشند) این همچنین دادههای پیچیده را به چیزی قابل ارتباطتر تبدیل میکند. شخصیتهای کاربری و سفرهای کاربری، تکنیکهای داستانسرایی فوقالعادهای هستند که میلیونها نقطه داده را در یک نمای واحد خلاصه میکنند؛ نمایی که بر محور یک فرد و داستان متمرکز است. به اشتراک گذاشتن دادهها در بستر مناسب میتواند اعتماد و اعتبار را هم برای خودتان و هم برای اطلاعاتی که به اشتراک میگذارید، به وجود آورد. اگر مخاطبان شما زمینهی اطلاعات را بدانند، ارزیابی اعتبار برایشان آسانتر خواهد بود. این موضوع که درک دادهها بهبود یابد، میتواند همکاری و تفاهم میان شما و تیمهایتان را نیز ارتقا دهد.
برای مثال، به جلسهای فکر کنید که قرار است نقشه راه (roadmap) سه ماههی آیندهتان را مرور کنید. بله، میتوانید نقشه راه را نشان دهید و سپس ویژگی به ویژگی آن را تجزیه و تحلیل کنید. یا اینکه، اگر یک روایت بسازید که تأثیر نقشه راه را به تصویر میکشد، چه میشود؟ به جای شروع با نمای کامل، میتوانید با نقطه درد پشت مورد شماره یک خود شروع کنید، داستان آن را بیان کنید و سپس نشان دهید که چرا در بالای نقشه راه شما قرار دارد. سپس میتوانید به ترتیب ادامه دهید، روایت بیشتری اضافه کنید و به تدریج بخشهای بیشتری از نقشه راه خود را فاش کنید.
زمان استفاده از داستانسرایی
همانطور که حدس میزنید، من نیز عاشق استفاده از داستانسرایی همراه با دادهها هستم. استفاده از داستان برای به اشتراک گذاشتن آمار، آن را بسیار بهیادماندنیتر میکند. همچنین بینشها — یعنی نکات مهم — را در کنار اعداد قرار میدهد. به کارگیری این دو نوع داستانسرایی به ایجاد پذیرش پروژهها و ابتکارات کمک میکند، چرا که وضوحی در هدف و مأموریت ارائه شما ایجاد میکند. داستانسرایی همچنین میتواند روشی عالی برای بازنگری یک فرایند، درس یا اشتباه باشد. یکی از روشهای مورد علاقهی من برای استفاده از داستانسرایی، به اشتراکگذاری ایدهها یا ویژگیهای جدید است. با قرار دادن ایدهام در بستر مشکل و دادن شخصیتی به آن، تأثیر مستقیم محصول ما را به نمایش میگذارم. این کار از همان ابتدا همدلی و محوریت مشتری را ایجاد میکند. البته داستانسرایی همیشه لازم نیست. تصور کنید اگر تیم فروش شما تنها معیارهای ماهانه خود را به صورت داستانی ارائه دهند! گاهی اوقات، مختصر و مفید بودن میتواند تأثیر بیشتری بر روایت شما داشته باشد. مطمئن شوید که هنگام انتخاب داستانسرایی به جای سایر اشکال ارتباطی، مخاطبان و هدف خود را در نظر داشته باشید.
مزایای داستانسرایی در مدیریت محصول
یکی از روشهای مورد علاقهی من برای جلب مشارکت ذینفعان، استفاده از داستانسرایی است. معمولاً کسانی که در اطرافتان هستند نیز به دنبال ایجاد بهترین نتایج برای کسبوکار و مشتری هستند؛ بنابراین اگر با داستانی که تأثیر را نشان میدهد شروع کنید، به سرعت زمینه مشترک و انگیزه را پیدا خواهید کرد. با ساختن این روایت مشترک، همکاری با دیگران آسانتر میشود. شما در همان بستر و زمینهی همتیمیهایتان قرار میگیرید و میتوانید در یک دنیای مشترک فعالیت کنید.
علاوه بر این، با استفاده از داستانسرایی، شما یک دید جامعتر از مشکل ارائه میدهید. همچنین دیگران را تشویق میکنید تا مسائل را از دیدگاه مشتری مورد بررسی قرار دهند. هر دو این موارد میتوانند به بازتعریف گفتگوها و ایجاد نتایج سازندهتر کمک کنند.
چگونه داستانسرای بهتری شویم؟
هنگام داستانسرایی، مطمئن شوید که مخاطبان خود را میشناسید. احتمالاً نمیخواهید از احساسات عمیق استفاده کنید اگر در حال ارائهی یک پیشنهاد شصتثانیهای به هیئت سرمایهگذاران هستید. همچنین نمیخواهید یک روایت بسیار شاد و هیجانانگیز دربارهی موضوعی ارائه دهید که ممکن است برای دیگران حساسیّت داشته باشد. بدانید که مخاطبان شما به دنبال چه نوع داستانهایی هستند و استراتژی خود را بر همین اساس تنظیم کنید. داستانسرایی به معنای پیچیدهسازی نیست. داستانهای شما باید با استفاده از کمترین میزان جزئیات ممکن، زمینهی مناسب، احساسات و اقدامات لازم را منتقل کنند. از اطلاعات درست در زمان مناسب استفاده کنید؛ نه بیشتر و نه کمتر. وقتی به درستی انجام شود، استفاده از احساسات در داستان شما میتواند به تقویت ارتباط با مخاطبان کمک کند. زمانی که انگیزههای مخاطبان خود را درک کنید، میتوانید از آن در داستان خود بهره ببرید: نقاط درد و مشکلاتی را که برای آنها ملموس و مرتبط است، برجسته کنید.
داستانسرایی پس از یک ارائه به پایان نمیرسد.
هنگام پاسخ به سوالات، به داستان خود ارجاع دهید تا فرضیات، تأثیر و نتایج را توصیف کنید. از گوش دادن فعال به مقدار زیاد استفاده کنید تا هدف سوال را به سرعت پیدا کنید و بتوانید آن را به روایت خود مرتبط سازید. داستانسرایی ابزاری قدرتمند است که در صورت استفاده صحیح، میتواند در ارتباط با تیم و ذینفعان شما پیشرفتهای چشمگیری ایجاد کند. من دیدهام که داستانسرایی نه تنها کیفیت و عمق گفتگوها را بهبود میبخشد، بلکه سرعت گفتگوها را نیز افزایش میدهد. ارتباط و همدلیای که یک داستان خوب ایجاد میکند، نوآوری و همکاری را به حرکت درمیآورد.