زمانهایی که در مسیر شغلیام بیشترین نارضایتی را تجربه کردهام، آنهایی بودهاند که مجبور بودم کسی باشم که واقعاً نیستم فقط برای اینکه در فرهنگ یک سازمان یا تیمی جا بیفتم که با ارزشها، اصول و سبک کاری خودم همراستا نبود. لحظاتی بوده که ناچار شدهام نقابی حرفهای به چهره بزنم تا در قالبی از پیشتعیینشده بگنجم. گاهی نیز تحت فشار بودهام که در نقشهای مدیریتی خاص، شخصیت یا رویکردی متفاوت از خود واقعیام نشان دهم. اما در مقابل، لحظاتی هم بوده که توانستهام خودِ واقعیام باشم و در عین حال، در نقش حرفهایام مؤثر عمل کنم و آن لحظات، همیشه رضایتبخشتر بودهاند. اگر تا به حال پروژه، تیم یا ابتکار پیچیدهای را مدیریت کرده باشید، میدانید که این کار گاهی نیاز دارد کلاه حرفهای خاصی بر سر بگذارید تا کارها پیش برود؛ یا رفتارهایی از خود نشان دهید که بهرهوری و پیشرفت را تسریع میکند؛ یا حتی برای راضی نگه داشتن ذینفعان خاصی، مجبور شوید از مسیرهای اداری یا رفتاری خاصی عبور کنید.اگر شخصیت شما با این الزامات همسو باشد، مشکلی نیست.اما اگر مجبور باشید خود واقعیتان را پنهان کنید تا در قالب دیگری جا بگیرید، در درون دچار تعارض و کشمکش ذهنی خواهید شد.
در بحث «برند شخصی در محیط کار»، از من اغلب میپرسند:آیا بهتر است فقط خودت باشی یا سعی کنی با محیط سازگار شوی؟

حقیقت این است که اگر بخواهید در محیطهای کاری پرچالش و demanding موفق شوید، باید تا حدی از هر دو بهره بگیرید هم اصیل بمانید و هم انعطافپذیر باشی. اگر مثل بیشتر آدمها باشید، احتمالاً رفتاری که در محل کار با همکارانتان دارید با رفتاری که هنگام استراحت با دوستان یا خانواده دارید، یکسان نیست. بسیاری از ما برای ایجاد تعادل میان این دو «هویت» تلاش میکنیم بهویژه وقتی میخواهیم در محیط کار برند شخصی منحصربهفرد خود را بسازیم و در عین حال با فرهنگ و انتظارات سازمان نیز سازگار بمانیم. صرفاً «خودِ واقعی بودن» قطعاً حس راحتی میدهد، اما هر محیط کاری سطحی از جدیت، حرفهای بودن و حتی نقشآفرینی آگاهانه را میطلبد تا بتوانید کار خود را انجام دهید، بر ذینفعان تأثیر بگذارید و به اهدافتان برسید. بنابراین، ادای وظایف و انتظارات کاری در کنار حفظ اصالت شخصی، نوعی تعادل ظریف است که اگر میخواهید در محیط کار شکوفا شوید، باید آن را بیاموزید.
تعادل میان راحتی و رسمیت

وقتی سر کار نیستم، معمولاً کفشهای ورزشیام را میپوشم راحت، سبک و قابلتنفس. اغلب هم لباس اسپرت یا راحت به تن دارم. اما وقتی در حال برگزاری کارگاه حرفهای هستم یا با مشتریان جلسه دارم، لباس رسمیتری میپوشم: کفشهای چرمی و کتوشلواری که حرفهای به نظر میرسند، هرچند خیلی هم راحت نیستند. من در محیط کار به شکلی خاص لباس میپوشم، چون بهعنوان سخنران حرفهای، آنچه میپوشم بخشی از برند شخصی و چهرهی حرفهای من است و احتمالاً برای شما هم همینطور است. این مثال ساده نشان میدهد که اصیل بودن و سازگار بودن با محیط، دو سر یک طیفاند و مهارت واقعی در این است که بتوانید میان آن دو، هماهنگی پیدا کنید بدون اینکه خودتان را از دست بدهید. کفشهایی که انتخاب میکنید، نمادی عالی از نحوهی نمایش خودتان در زندگی شخصی و حرفهایتان است.
آنچه راحت است، همیشه همان چیزی نیست که میپوشید.
اگر میخواهید بهعنوان فردی حرفهای، جدی و با پتانسیل بالا شناخته شوید، باید رفتار و ظاهر خود را با آن تصویر هماهنگ کنید. در واقع، برنامهریزی و آگاهانه تصمیم گرفتن دربارهی اینکه چگونه در محیط کاری دیده شوید، بخشی از فرایند برند شخصی شماست.
توازن میان اصالت شخصی و هویت حرفهای

اگر اصالت یکی از عناصر کلیدی برند شخصی است، پس چرا فقط خودمان نباشیم و زیاد به آن فکر نکنیم؟
ممکن است شما از آن دسته حرفهایهای خوشاقبالی باشید که میتوانند شخصیت شخصی و حرفهایشان را بدون مرز مشخصی در هم بیامیزند یعنی همانطور که بیرون از کار رفتار میکنید، در محیط کاری هم باشید.
اما اگر مثل بیشتر افراد باشید، احتمالاً بین این دو فاصلهای طبیعی وجود دارد. فرقی نمیکند در جایگاه مدیریتی با تجربه باشید یا تازهکار در اولین شغل خود؛ واقعیت این است که هر سازمانی انتظار دارد کارکنانش از مجموعهای از استانداردهای حرفهای و شیوههای کاری پیروی کنند.
و از آنجا که محیط کار و خانه دو فضای کاملاً متفاوت هستند، هرکدام جنبههای متفاوتی از وجود شما را آشکار میکنند. به همین دلیل، آگاه بودن از نحوهی حضور و رفتار خود در محیط کار، اهمیت زیادی دارد. خبر خوب این است که حتی اگر محیط کاریتان شرایطی فراهم نکند که بتوانید کاملاً «خودِ واقعیتان» باشید، باز هم میتوانید هویت حرفهای خود را طوری بسازید که هم اصیل باشد و هم کاربردی. به عبارت دیگر، نیازی نیست برای حرفهای بودن، اصالت خود را قربانی کنید؛ فقط باید یاد بگیرید چگونه خود واقعیتان را در قالبی حرفهای و هوشمندانه نشان دهید.
رویکردی عملی به برند شخصی داشته باش

اگر در محیط کاریات احساس میکنی نمیتوانی خودِ واقعیات باشی و در عین حال نمیخواهی تظاهر کنی به کسی که نیستی، سعی کن تعادلی پیدا کنی. نقطهی تلاقی میان «کسی که هستی» و «کسی که باید باشی تا حرفهای موفق شوی» را پیدا کن. بهجای اینکه شخصیتی کاملاً متفاوت از خودت بسازی، نگاهی دقیق به مهارتها، ویژگیهای شخصیتی و ارزشهایت بینداز و آن بخشهایی را پررنگتر کن که به تو کمک میکنند در محیط کار رشد کنی.
برندسازی شخصی یعنی تبدیل شدن به نسخهای ساختگی از خودت نیست، بلکه یعنی درک تمام ابعاد شخصیتت و ارائهی خودت به شکلی اصیل و حرفهای. نکتهی کلیدی این است که آگاهانه انتخاب کنی کدام ویژگیهایت را پررنگتر نشان دهی تا با اهداف حرفهایات همسو باشند و در عین حال اصالتت حفظ شود.
نقطهی تعادل بین اصالت و انطباق را پیدا کن.

خودت بودن، بیاندازه مهم است. وقتی در مسیری کار میکنی که با شخصیت، علایق و ترجیحات طبیعیات هماهنگ است، معمولاً بهترین و لذتبخشترین کارهایت را انجام میدهی. اما زمانی که تلاش میکنی کسی باشی که نیستی، بهمرور احساس خستگی، تضاد درونی و بیاصالتی خواهی کرد. یافتن نقطهی تعادلی عملگرایانه به تو اجازه میدهد از آنچه هستی بهره بگیری و در عین حال، انتظارات حرفهای را هم برآورده کنی. شاید پررنگ کردن و نمایش آگاهانهی برخی ویژگیهای شخصیتت کمی «محاسبهشده» به نظر برسد، اما اندکی از این رویکرد میتواند در رسیدن به اهداف شغلیات بسیار مؤثر باشد.
مسیر منحصربهفرد خودت را در آغوش بگیر، اما واقعگرا بمان.
در لحظاتی از مسیر حرفهایات که میخواهی فصل تازهای را آغاز کنی، مکث کن و خودت را بسنج ببین چه کسی هستی و میخواهی چه کسی بشوی. سپس میان خواستههایت و واقعیتهایی که برای رسیدن به آنها لازم است، توازن برقرار کن. تلاش کن نقطهی تلاقی میان چیزی که برایت طبیعی و راحت است و چیزی که از تو انتظار میرود را پیدا کنی.
در بسیاری از محیطهای کاری، «اصالت» و «حرفهایبودن» در تضاد به نظر میرسند. اما در نهایت، این خودِ تویی که تصمیم میگیری چطور میان «خود واقعیات» و «انتظارات محیط حرفهای» تعادل برقرار کنی. در پایان، برند شخصی تو ـ همانطور که از نامش پیداست شخصی است. روزی ممکن است به نقطهای برسی که بتوانی در محیط کار کاملاً خودت باشی؛ اما تا آن زمان، یادگیریِ هنرِ مدیریتِ تعادل میان «آنچه هستی» و «آنچه باید باشی»، بخشی ارزشمند از مسیر رشد حرفهای توست.


