کشیدگی ردیف و محتوا

حتی افرادی که می‌گویند اینطور نیستند.

من همیشه فکر می‌کردم «برند شخصی» چیزی است که فقط اینفلوئنسرها و کارآفرین‌ها به آن اهمیت می‌دهند. همان آدم‌هایی که پالت رنگی دارند، تمپلیت‌های کانوا، زیبایی‌شناسی‌های انتخاب‌شده و بیوهایی که شبیه نسخه‌ی کوچک یک معرفی‌نامه‌ی لینکدینی است.

اما این روزها، انگار تقریباً همه برند شخصی دارند—حتی آن‌هایی که به این ایده می‌خندند. حتی کسانی که هر چند ماه یکبار پست می‌گذارند. حتی کسانی که می‌گویند: «من اصلاً به شبکه‌های اجتماعی اهمیت نمی‌دم»

چون چه قبول کنیم، چه نه، ما خودمان را انتخابی نشان می‌دهیم. انتخاب می‌کنیم چه را نمایش دهیم، چه را پنهان کنیم، چه لحنی به کار ببریم، و کدام نسخه از خودمان به‌اندازه‌ی کافی «قابل‌قبول» هست که دیده شود. و بیشتر اوقات، این کار آن‌قدر آرام انجام می‌شود که خودمان هم متوجهش نیستیم.

فشار نرم و نامرئی برای تبدیل شدن به نوع خاصی از «انسان آنلاین»

هر پلتفرم ما را شکل می‌دهد.

اینستاگرام می‌خواهد زیبا و چشم‌نواز باشیم.

لینکدین می‌خواهد تأثیرگذار و موفق به‌نظر برسیم.

توییتر یا X می‌خواهد نظر بدهیم، محکم و قاطع.

و مدیوم به شکل طعنه‌آمیزی می‌خواهد عمیق باشیم.

بعد از مدتی، یک قانون نانوشته را احساس می‌کنی:

«اگر می‌خواهی دیده شوی، باید یک‌دست باشی»

اما این «یک‌دستی» آرام‌آرام تبدیل به اجرا می‌شود. نه یک اجرای پر سر و صدا و نمایشی بلکه یک اجرای نرم، نامرئی، که در آن خودمان را بدون اینکه بفهمیم، فیلتر می‌کنیم. روان‌شناس‌ها به این می‌گویند مدیریت تأثیر   تمایل طبیعی انسان به کنترل تصویری که دیگران از او می‌بینند. آنلاین، این تمایل چندبرابر می‌شود. ناگهان هر پست یک «اجرای کوچک» می‌شود.

بحران برند شخصی من (که وانمود می‌کنم ندارمش)

واقعیت خنده‌دار این است که من اصلاً از این موضوع مستثنی نیستم.

در واقع، به‌شکل خجالت‌آوری آگاه هستم که چقدر محتواهایم را ویرایش و انتخاب می‌کنم خصوصاً وقتی می‌خواهم مقاله‌های مدیومم را در اینستاگرام به اشتراک بگذارم.

هر بار یک داستان جدید می‌نویسم، می‌خواهم آن را «به بهترین شکل» منتشر کنم—فونت درست، پس‌زمینه‌ی درست، رنگ‌بندی درست. بارها پست را پاک و دوباره پست می‌کنم چون همیشه یک چیزی «به‌دلم نمی‌نشیند»

یک‌بار دوستم نگاهم کرد و پرسید:

چرا هی پاک می‌کنی و دوباره همینو پست می‌کنی؟

و من جواب نداشتم.

نه جواب واقعی.

فقط سؤال‌های بیشتر:

دارم اشتباه پست می‌کنم؟

اشتباه می‌نویسم؟

این دلیلشه که مخاطب درست پیدا نمی‌کنم؟

باید چیزی را بنویسم که مد شده؟ باید از کسانی که نتیجه گرفته‌اند تقلید کنم؟

اما همان موقع، یک صدای لجوج درونم آرام می‌گوید:

نه. لازم نیست مثل بقیه باشی. لازم نیست خودت را شبیه کسانی کنی که کارشان بهتر دیده می‌شود.

حتی یکی از دوستانم گفت:

تو دنبال‌کننده زیاد نداری چون چیزهایی که بقیه می‌نویسن رو نمی‌نویسی. برو ترندها رو بنویس، ببین اکانتت چطور می‌ترکونه.

به خانه برگشتم و به حرفش فکر کردم.

و دوباره همان صدای درونی:

می‌تونی رشد کنی بدون اینکه خودت رو گم کنی.

راستش را بخواهی چون دروغ گفتن به هیچ جا نمی‌رسد بله، من مخاطب می‌خواهم. می‌خواهم آدم‌ها نوشته‌هایم را بخوانند و چیزی حس کنند. می‌خواهم یک پورتفولیو داشته باشم که نماینده‌ی واقعی من باشد.

اما نمی‌خواهم آن‌قدر خم شوم که بشکنم. نمی‌خواهم مثل یک محصول بسته‌بندی شوم برای مصرف شدن به‌جای اینکه مانند یک انسان برای ارتباط گرفتن ظاهر شوم.

الگوریتم به‌عنوان مخاطب (حتی وقتی وانمود می‌کنیم نیست)

چه بخواهیم چه نه، اغلب الگوریتم نه انسان‌ها مخاطب واقعی ما می‌شود.

می‌نویسیم، پست می‌کنیم، ادیت می‌کنیم، حذف می‌کنیم، فیلتر می‌کنیم…

براساس اینکه فکر می‌کنیم چه چیزی «بهتر عمل می‌کند.» و این، به‌طرز عجیبی هویت ما را تغییر می‌دهد. کم‌کم انتخاب‌هایمان مطابق برند شخصی‌مان می‌شود، نه مطابق شخصیت واقعی‌مان.

اینجاست که وضوحِ خود مفهومی تیره می‌شود. روان‌شناسی می‌گوید وقتی هویتت را با انتظارات بیرونی تنظیم می‌کنی، حس درونی‌ات از اینکه «که هستی» ناپایدار می‌شود.

کم‌کم از خودت می‌پرسی:

من اینو دوست دارم؟ یا دوست دارم وقتی اینو دوست دارم چطور به نظر می‌رسم؟

این همان تضادِ اصالت دیجیتال است—هرچه بیشتر تلاش می‌کنیم واقعی باشیم، بیشتر آن را طراحی می‌کنیم.

اصالت تبدیل به یک استراتژی شده است

جایی در این مسیر، «اصالت» تبدیل شد به یک محصول. فوتو دامپ‌های ادیت‌نشده، سلفی‌های به‌ظاهر نامرتب، کپشن‌های آسیب‌پذیر  همه «برنامه‌ریزی‌شده» برای طبیعی دیده شدن.

حتی برندها حالا «قابل‌ارتباط بودن» را استراتژی بازاریابی کرده‌اند. واقعی بودن تبدیل شده به یک زیبایی‌شناسی جدید.

این وضعیتی می‌سازد که روان‌شناس‌ها به آن می‌گویند ناهماهنگی شناختی تنش میان «خودی که نشان می‌دهیم» و «خودی که واقعاً هستیم».

به ما می‌گویند واقعی باش… فقط نه آن‌قدر واقعی که روایت خوشایند برند شخصی‌ات را خراب کند.

هزینه‌ی ساختن یک برند بدون اینکه بخواهی

اینجاست که همه‌چیز پیچیده می‌شود.

وقتی هر بخش از زندگی «قابل‌اشتراک‌گذاری» می‌شود، بخش خصوصیِ وجودمان کوچک می‌شود.

دیگر کارها را «برای لذتش» انجام نمی‌دهیم برای اینکه «چطور دیده می‌شود» انجام می‌دهیم. و همین‌جاست که ناهمخوانیِ خود شکل می‌گیرد شکاف دردناک بین آنچه هستیم و آنچه تظاهر می‌کنیم هستیم.

گاهی خودم را در حال پرسیدن این سؤال می‌بینم:

«دارم می‌نویسم چون می‌خوام؟ یا چون به تصویری که از یک نویسنده در ذهن دارم می‌خوره؟»

احساس غریبی است اینکه بخواهی دیده شوی، ولی نخواهی برای دیده شدن بیشتر، خودت را تحریف کنی.

بازپس‌گیری «خودِ پشتِ صفحه»

پس چه کار باید کرد؟

همه‌چیز را پاک کنیم؟ شبکه‌های اجتماعی را ترک کنیم؟ تظاهر کنیم برایمان مهم نیست؟

نه. جواب، انکار نیست آگاهی است.

نشستن با خود، در دنیای آفلاین:

با افکارمان، واکنش‌هایمان، احساسات‌مان بدون تماشاگر.

در روان‌شناسی، این را فرابررسی می‌نامیم—فکر کردن درباره‌ی فکر کردن.

این همان چیزی است که در جهانی که مدام هویت‌مان را تکه‌تکه می‌کند، وضوح خود را به ما برمی‌گرداند. ساختن برند شخصی مشکل نیست. گم کردن خودت در آن مشکل است.

سؤال واقعی

شاید مسئله‌ی واقعی این نباشد که آیا داریم برند شخصی می‌سازیم یا نه.

در این مقطع، همه این کار را می‌کنند آگاهانه یا ناخودآگاه.

سؤال واقعی این است:

آیا برند شخصی‌ات هنوز آن‌قدر «شخصی» هست که شبیه خودت باشد؟

بستن


آژانس برندینگ و طراحی طوسی | تفکر طراحی

ما تجربه های تعاملی، محصولات دیجیتال و محتوایی که برندها را می سازد، خلق می‌کنیم و برند کسب و کارها را، بر اساس مدل تفکر طراحی توسعه می‌دهیم، تا تجربه مشتریان کامل شود و به برند وفادار بمانند.
آژانس تبلیغاتی طوسی، شامل طراحان و متخصصین حوزه های استراتژی، برندینگ، طراحی و ساخت است که به صورت یکپارچه و ۳۶۰ درجه، روی طراحی یک تجربه خاص و جذاب برای مشتریان برند، کار خواهند کرد.

آژانس برندینگ و طراحی طوسی، با بزرگترین سازمان ها و مجموعه های کشور، در بیش از ۳۰۰ پروژه برندینگ، طراحی و تبلیغات همکاری داشته است.

پروژه های اخیر

Call Now Button