کشیدگی ردیف و محتوا

بیایید در رابطه با شخصیت برند ، صدا و لحن برند صحبت کنیم

داستان های باورپذیر، نقل کردنی و به یادماندنی بیش از یک وسیله استراتژیک یا فن بازاریابی می باشند، آنها باعث شکل گیری پیوندهای ماندگار میان مردم می شوند. ما از طریق تجربه های مشترک، با هم ارتباط برقرار می کنیم و داستان‌های ما، بی همتایی، ارزش‌ها و آسیب پذیری ما را آشکار می کند. بهترین قصه‌ها، آن‌هایی هستند که می توانید در بازگویی، آنها را تجسم کنید، حس کنید در آنها حضور دارید، می‌توانید همه اتفاقات را دست اول تجربه کنید. ممکن است به یاد نیاورید شب گذشته برای شام چه خورده‌اید، اما هرگز اولین کتابی که خوانده‌اید و دوست داشتید را فراموش نخواهید کرد. قصه‌گو‌ها می‌توانند دنیاها و شخصیت هایی بسازند که ما را جذب کند. در داستان غوطه ور شویم و اتفاقات داستان که پیش می رود با شخصیت های داستان اخت می شویم.

برند ها هم در قدرت همین‌طور هستند، آنها باید مسیری برای تجسم، ماموریت، موقعیت، هدف، ارزش‌ها و باورهای خود بسازند. شما می توانید یک جامعه گریز باشید که در تاریکی شلیک می کند یا به دنبال کور نقطه روشنی بگردید. می تواند آن شخصیت دقیق ساخته شده باشید که در مجله Adweek نامش را در گیومه می نویسند و منتقدین شما را تحسین کنند. می توانید بی سر و صدا کار خود را انجام دهید یا مانند یک ربات در خط مونتاژ باشید. سهم خود را انتخاب کنید.

مردم کسانی که دوست دارند، می شناسند و به آن‌ها بر اساس روابطشان که در طول زمان رشد کرده است، اعتماد دارند و خرید می کنند. چشم‌اندازها به آنچه آشنا و قابل تشخیص است می پیوندند، آنها می‌خواهند حس کنند که پیوندشان در ارتباط احساسی، ارزش‌های مشترک و درک متقابل ریشه دارد و این ارتباط فرای یک تراکنش مالی است.

بر اساس یک پژوهش دو ساله یک موسسه تحقیقاتی روی ۱۰۰ هزار مشتری خرده فروشان انجام شده است «مشتریانی که ارتباط احساسی برقرار می کنند دارای ۳۰۶ درصد ارزش طول عمر مشتری (LTV) بیشتری می باشند، از برند میانگین ۵ سال استفاده می کنند نسبت به دیگرانی که میانگین ۳ سال از برند استفاده می کنند و برند را به صورت گسترده تری به دیگران پیشنهاد می کنند (۷۱ درصد در مقابل ۴۵ درصد). یک مطالعه بازنگری اقتصادی هاروارد به این نتیجه دست یافته است که درگیری احساسی از رضایت مشتری مهم تر است و موجب وفاداری به برند می شود.

چطور با مشتریان خود پیوند برقرار می کنید؟ شما می فهمید که آنها در مقابل توجه، عمل و هواداریشان چه می خواهند.

مانند هر رابطه‌ای، افراد می خواهند شنیده شوند. آنها می خواهند بدانند که کسی متناسب، همدلانه و انسانی به آنها گوش می کند و با آنها ارتباط برقرار می کند. هیچ کس رابطه‌ای روباتیک و کپی و پیست شده نمی خواهد. آن ها می خواهند مراقب کسانی باشند که برای پول آنها دندان تیز کرده باشد. مشتریان می خواهند ارتباطشان با برند متناسب، شخصی، متنوع و مداوم خواسته ها و نیازهایشان را پیش نگری کند: ۵۱ درصد مردم توقع دارند که برند محصولات و تجربیاتی را که می خواهند، حتی پیش از آنکه خودشان به این خواسته ها پی ببرند، تولید کند. 

اولین گام در روند پیشرفت برند جستجو است. شما به یک عامل اطلاعاتی تبدیل می شوید و از تمام تکنیک‌های ردیابی برای یادگیری در مورد مشتری تان فراتر از اطلاعات پایه مردم شناختی و تمایل آنها به خرج کردن، استفاده می کنید. شما باید آنها را به عنوان مردمی که مشکلات، انگیزه ها، رفتارها و عادت‌هایی واقعی و پیچیده دارند بشناسید. وقتی که شما تمام چیزی که برای دانستن هست، را بدانید، فردی می شوید که آنها را می شناسید. شما به قدرت نورون های آینه پی می برید و چگونگی تبدیل شدن به بازتابی از مشتری شما، سریع ترین مسیر برای ایجاد اعتماد است.

برند شما، چگونه درک کردن مشتری ها و ارزش دادن به کسب و کار است. آنها یک لوگو و یک قیمت سهام را ارزش نمی دهند؛ آنها خودشان را به چیزی که مرتبط و پر معنی است وصل می کنند، به یک برند با عمق و بعد. مشتری ها مراقب هستند که کسب و کار شما چه چیز ارائه می دهد، چگونه و چرا آن از بقیه گزینه ها متفاوت است، و چه مزایایی آنها به دست خواهند آورد. مصرف‌کنندگان نیاز دارند به تجسم اینکه کسب‌وکار شما چیست، نشان دهنده چیست و این جایی است که شخصیت برند اهمیتش نمایان می شود.

هویت برند

هویت برند به تشابهات انسانی، احساسات و ویژگی های یک برند اشاره دارد. هویت برند این است که چگونه نشان داده می شود و چگونه در مقابل مشتریان عمل می کند. شخصیت برند ترکیبی از تن ، صدا و تمام عناصری است که یک فرد را منحصر به فرد کرده و در آن هویت ایجاد می کند.

با درک عمیق مشتری، می توانید هویت برندتان را به گونه ای طراحی کنید که فاکتوری «مانند، شناخت و اعتماد» را برانگیزد. به آن نظیر ملاقات با افراد در یک مهمانی فکر کنید:

  • برخی از شما بلافاصله با کسی راحت می شوید زیرا چیزی در آنها باعث احساس راحتی، آشنایی و احترام می شود. این می تواند نگاه آنها، نحوه صحبت کردن، چگونگی فکر کردن، آنچه آنها می گویند یا اینکه چه احساساتی در شما ایجاد می کنند، باشد. این مانند یک برند در جذب مشتری ایده آل است – کاوش مشتری برند و آنچه که آنها باید ارائه دهند.
  • افراد دیگری هستند که شما دوستشان دارید و به آن ها ارزش می دهید – ارتباط فقط نیاز به کار بیشتر دارد. این برند است که پیرامونتان را جذب می کند. امکان دارد یک مشتری دمدمی در مورد برند شما موجود باشد، اما کسی است که قدردان محصولات شما و همچنین ارزشی که دارد هست. در ۲۰ سال اول، من هیچ علاقه ای به ایلین فیشر به عنوان یک برند نداشتم، اما زمانی که یک جلیقه قهوه ای ایلین فیشر را در حراج پیدا کردم، بالاخره تصمیم گرفتم آن را بخرم.
  • در نهایت، کسانی هستند که ما را در اولین نگاه دوست ندارند. این برندی است که مشتری را دفع می کند که نمی خواهد جذب شود.

راه های بسیاری وجود دارد که می توانید هویت برند خود را ایجاد کنید، اما دو روش وجود دارد که من معمولا استفاده می کنم: پنج بعد هویت برند جنیفر آکر و ۱۲ شخصیت کارل یانگ.

پنج بعد شخصیت برند

روانشناس رفتاری و پروفسور استنفورد، جنیفر آکر، چارچوبی را طراحی کرده که ثابت می کند شخصیت هر فرد پنج بعد دارد و هر بعد مجموعه ای از  بندها  را دارد و هر بند از مجموعه از خصوصیات تشکیل شده است.

برای بکارگیری این موارد در مبحث برند، این خصوصیات را از ۱ تا ۵ درجه بندی می کنید، که اولین آن کمترین بازنمای برند شما و ۵ بیشترین نمایانگر آن باشد. چارچوب ۵ بعدی می تواند برای تشکیل شخصیت یک برند جدید یا گردآوری موقعیت به روز یک برند (تعریف شده توسط برداشت مشتری و برخورد آنها) و موقعیت آینده آن( تعریف شده توسط استنباط مطلوب) به کار گرفته شود.  

15JUSWL51CpWVBjPzVDzJPQ

۱۲ شخصیت (آرکتایپ) اصلی کارل یونگ

اگر طرفدار مکتب قدیم  روان شناسی هستید، کارل یونگ آدم مورد نظر شماست. یونگ به دقت یک جراح روان انسان را تشریح کرد و در آن به اکتشاف پرداخت. او ۱۲ شخصیت اصلی را که حاکی از الگوی ها و انگیزه های رفتاری تکرار شونده بود، توسعه داد. نظریه او بر این اساس بود که هویت ها از ابتدایی ترین غرایز و ناخودآگاه جمعی سرچشمه گرفته و بنیان اینکه ما که هستیم و چه داستان هایی داریم را شکل داده و فرهنگ ما را آشکار می کند. ما مایلیم شخصیت تک بعدی داشته باشیم اما اغلب یک شخصیت زاپاس هم داریم.

چهار هدف عمده مرکز این چارچوب را شکل می دهد:

  • مشتاق بهشت باشید،  با انگیزه پویش ما برای آزادی
  • مارک ما را بسازید، با انگیزه عزت نفس ما
  • با دیگران ارتباط برقرار کنید، با انگیزه آرمان‌ها، آسایش و ارتباط احساسی اجتماعی
  • برای دنیا ساختار بسازید، با انگیزه نیاز به قوانین و نظم
1zUl90XncJV3w QH73Ujeiw

در این چارچوب کاری ۱۲ شخصیت ( آرکتایپ ) اصلی وجود دارد:

  • معصوم: معصوم کسی است که جملات خوش بینانه در اینستاگرام به اشتراک می گذارد. آنها رومانتیک، رویایی و دلتنگ هستند. مثال برند، دبی کوچک الگویی عمیقی از این دلتنگی بر پایه نام و شکل بسته بندی دهه ۱۹۵۰ می باشد. 
  • پیر فرزانه: او به شکار حقیقت و باور ها در انعکاس خود می پردازد. از انواع دانش‌ها سیر نمی شود. آنها معمولا بازرس، پژوهشگر، دانشگاهی، فیلسوف، متفکر و معتادان به اطلاعات هستند. مثال برند: هاروارد، استنفورد و دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی کمبریج، دانشجویان همیشگی و جستجو کنندگان اطلاعات را گرد هم می آورند.
  • مکتشف: مکتشف از محدودیت ها و مرز ها احتراز می کنند. هرگز آنها را در گوشه ای گیر نیاندازید. آنها ناپیرو، بت شکن، خانه به دوش و مهاجرند. مثال برند: هارلی دیویدسون که مردان میانسال با تتوی کامل دست( مثل آستین) و جنگجوهای هزاران ساله در آخر هفته را جذب می کند. در بطن برند آنها قول آزادی می دهند، مشتریان آنها می توانند هر وقت که بخواهند، هر جا که بخواهند بروند.
  • یاغی: یاغی می خواهد با سیستم موجود بجنگد. آنها قانون شکن و ناجور هستند و می خواهند رسم و قانون را مختل، شوکه و خراب کنند. مثال برند: زمانی که شرکت اپل، محصولات iTunes ، iPod و iPhone را به بازار معرفی کرد، انقلابی در شیوه خرید، جمع آوری و گوش کردن به موسیقی ایجاد کرد و موبایل را تبدیل به یک کامپیوتر جیبی کرد.
  • شعبده باز: شعبده باز هدفش رخ دادن جادو است. آنها دوراندیشان پرجذبه ای هستند که غیر ممکن ترین رویایشان را به حقیقت تبدیل می کنند. شعبده باز یک مخترع، درمانگر، دکتر، خالق و تبدیل کننده است. مثال برند: دیزنی دنیایی را مجسم می کند که در آن، ما کنار شاهدخت ها و موش‌های با نمک با نشاط زندگی می کنیم.
  • قهرمان: لباس او شنل است و همیشه آماده چالش هستند، آنها بی باک، قوی، لایق و زرنگ هستند. به عنوان جنگجو، ابر قهرمان و سرباز همیشه در خط مقدم هستند. مثال برند: مارول و ارتش نمونه هایی از قهرمانان خیالی و واقعی هستند.
  • عاشق: شخصیت عاشق همه درباره صمیمیت، روابط، اشتیاق و شفقت است. آنها شریک، دوست، تیم-ساز، همکاران پشتیبان و پیرو احساسات هستند. مثال برند: مامور پرووکیتور، ویکتوریا سیکرت و هرشیز کیسس، با قلبهای گرم هستند.
  • شوخ: این شخصیت همان دلقک است، نوعی از مردم که در لحظه بهترین زندگی ممکن را دارند. هدف آنها خنداندن شما به هر قیمتی است. آنها کمدین و شوخ طبع هستند. مثال برند: توییتر بریان سالیانه وندی که مردم را خنداند، به گریه انداخت و گاهی هر دو با هم.
  • مردمی: این شخصیت کسی است که دوست داری با او سفر بری، بدون اضطراب، آنها ارزشهای ثابتی دارند، نیازی به شیرین کننده مصنوعی ندارد و به عنوان همسایه قابل ارتباط نقش خود را ایفا می کنند، مانند شخصیت پاتریک بیتمن در فیلم روانی آمریکایی، آنها مایلند جای خود را در جمع پیدا کنند. مثال برند: دونات دانکن، که جمله برندشان ” آمریکایی ها از سوخت دانکن استفاده می کنند” می باشد. قهوه قابل حمل برای طرفدار هر روزه.
  • مراقب: آنها نوع دوست، بخشنده، مهربان و همدل هستند. آنهای به زندگی در خدمت کردن به دیگران، پرورش دیگران باور دارند و در نتیجه اعتماد مشتریان را کسب می کنند. مثال برند: صندوق جهانی طبیعت، صلح سبز و بیمارستان تحقیقاتی کودکان سنت جود که همه تراوش ایثار هستند.
  • حاکم: حاکم می خواهد رقیب را بشکند، آنها رهبرانی قدرتمند هستند که به بردن هدف نهایی باور دارند. آنها الگوهای اجتماعی، رهبران، اشراف و سیاستمداران هستند. مثال برند: تسلا، رتبه اول بازار ماشین‌های الکترونیک
  • خالق: خالق هنرمندی با خیال بی انتهاست. آنها دوراندیشانی هستند که مهارت‌ها و استعدادهای خود را برای نمایش دنیا به صورتی جدید و بی همتا بکار می برند. آنها تشنه نوآوری، خلاقیت و تکامل گرایی هستند. از آنجا که هم خالقین و هم شعبده بازها از تخیل الهام می گیرند، خالقین، دقیق‌تر فعالیت می کنند تا محصولی که چشم ها به دنبال آن است بسازند. مثال برند: کرایولا و لگو نمونه های ابتدایی خالقین هستند.

همانطور که می بینید، برندی مانند دیزنی به صورت نمایان در تمام جنبه های برند از نما، احساس، انرژی، صدا، الهام تا محصولاتی که می فروشند و چگونه ارتباط با مشتریان را فرهنگسازی می کنند، با هارلی دیویدسون و استارباکس متفاوت است. شخصیت برند شما آینه ای از مخاطبین شما می باشد و چتری که زیر آن، شما صدا، کلام و تصویر بسازید، مثل بیان عملی شخصیت.

مد شما چیست؟ چطور خود را توصیف می کنید؟ چطور رفتار می کنید؟ از چه کلماتی استفاده می کنید، دایره لغات شما چیست؟ چگونه سلام می کنید؟ اگر به مد خود فکر می کنید، شخصیت شما خانه آن است و لحن و صدای شما پرده ها، وسایل منزل، کاغذ دیواری و شمعهای معطر تجملی می باشند. این در مورد انتخاب‌های آگاهانه ای که برای ابراز خود استفاده می کنید است. این تفاوت میان شیوه صحبت فنتی بیوتی و استی لاودر در معرفی یک محصول جدید می باشد.

لحن و صدای برند

شخصیت، حالت، دیدگاه و روح اصلی برند شما، صدا، لحن، نیت و خلق و خوی آن را شکل می دهد. در نتیجه، لحن و صدا نحوه ارتباط شما در تمام کنش و واکنش های برند شما را تحریک می کند. صدا، لحن و خلق و خوی شما باید کاملا متمایز و سازگار با تمام جنبه های برند شما باشد.عجیب نیست که با یک صدای فوق العاده آشنا و گرم در اینستاگرام ارتباط برقرار کنید و سپس از یک سایت که سرد و فاقد شخصیت است دیدن کنید؟ مشتری شما با آن نوع از طعمه و قلاب گیج می شود و سردرگمی رها سازی برند را به دنبال دارد.

به صدایی که هر روز استفاده می کنید فکر کنید. این صدا وجود دارد و قسمتی از شخصیت و انرژی شماست. به کلماتی که استفاده می کنید و نحوه استفاده از آنها فکر کنید. به تصاویر، رنگ‌ها، و فونت هایی که به شما پیوند دارند فکر کنید. نیت، اوج و سرعت صدایتان را در نظر بگیرید. حرفها و اسم هایتان را بیان کنید. سبک خود را ایجاد کنید. اما به یاد داشته باشید که برند شما محدود به پذیرفتن صدای مالک نیست. چه چیز ممکن است برای یک کسب و کار کوچک که می تواند یک شکست حماسی برای یک شرکت چند ملیتی باشد، کار کند. مدیر عامل صدای « تاکو بل» را در سراسر رسانه اجتماعی تصور کنید. از فکر کردن به خود لرزیدم. شما باید خودتان باشید، یک شخصیت یا خلق صدای برند شما: این تماما به میزان کسب و کار شما، صنعتی که در آن هستید، و اینکه چه چیز درست و طبیعی احساس می شود،  بستگی دارد.

هدف نهایی ساختن دستورالعمل های زبانی و بصری است که تمام جنبه های ارتباطی برند شما را هدایت می کند.

لحن صدا یک اصطلاح و تجسم از شخصیت، باورها، و ارزش های برند شماست، فردی که پشت برند است. لحن شما فقط مربوط به نحوه صحبت کردن شما نیست، اما همچنین کلماتی است که شما استفاده می کنید و چگونه آنها را استفاده می کنید.( یعنی آهنگ و ریتم، سرعت، و طول گفتار شما).

به عنوان مثال، آیا شما سریع صحبت می کنید یا آهسته و کشیده؟ آیا شما بلند و قلنبه صحبت می کنید یا ساکت و کم حرف هستید؟ آیا شما با جملات طولانی و پر آب و تاب حرف می زنید یا سریع و مستقیم هستید؟ آیا از شکلک ها استفاده می کنید؟ آیا شما از اصطلاحات صنعتی استفاده می کنید یا انگلیسی و یا عادی؟ آیا تمام لغات ۵۰ سنتی تان را وصول می کنید یا آن را ساده می گیرید؟

چطور لحن و صدای برند خود را به دست آورده یا بسازیم.

اول از همه: یک تخته سفید، مقدار زیادی کاغذ، خودکار، ماژیک و غذا با خود داخل اتاقی ببرید. بله به غذا نیاز خواهید داشت و همچنین آب.

مجددا به شرح حال مشتری خود مراجعه کنید. مطمئن شوید که همه چیز را در مورد مشتری احتمالی خود می دانید، از جمله اطلاعات آماری و روانی همچنین جزئیات زبانی ( به عنوان مثال، چطور از شرکت شما و رقیبان شما صحبت می کنند) و در مرکز این اطلاعات قرار بگیرید. اگر از یک تخته سفید استفاده می کنید، طرح شرح حالی آنها را بزنید و مثل فیلم‌های برایان دی پالما، مشتریان در یک سو و شما در سوی دیگر باشید.

مجددا به شرح حال شخصیت خود مراجعه کنید. صدای برند شما باید با شخصیت آن همخوانی داشته باشد. مشتریان تشنه شفافیت و ثبات هستند، بنابراین تغییر کردن، ادای جیمز مک اووی در فیلم اسپلیت را در آوردن چهره خوبی ندارد. بیایید تصور کنیم که شما مثلا پوتین کابوی می فروشید. احساسی که منتقل می کنید خونسردی و خشن بودن است. بنابراین شما در رسانه اجتماعی ویدیو نمی گذارید و با کفشهای تخت شانل با تکبر راه نمی روید.

یک تخته حالات بسازید. معمولا من حتی با شنیدن لفظ تخته حالت‌ها فرار می کنم، اما در این مورد، به تجسم عناصر کلیدی شخصیت برند شما و همچنین نمودار اینکه اگر برند شما یک شخص واقعی بود چگونه به نظر می رسید، کمک می کند. نباید تصاویری مربوط به محصولات بکشید، در حقیقت این کار را نکنید چون در آخر خود را درون جعبه «گربه شرودینگر» محبوس می بینید.

از تصاویر، جملات، رنگ‌ها، عکس‌ها، آدم‌ها و اشیایی که به شما الهام می دهند و مستقیم با شخصیت برند شما در ارتباط هستند، استفاده کنید. می بینید که آن زمینه معین پدیدار می شود. چه نوع عکاسی شما را جذب می کند؟ آیا آدم‌های درون عکس منبعی شبیه مشتری ایده آل شما هستند؟ اگر نه، نمونه ای از چه کسانی هستند؟ در جملات کوتاه یا عبارات، آیا میان کلماتی که استفاده شده اند و نوع نوشتار شباهت‌هایی هست؟

یک تخته حالات دوم بسازید، که نتایج و بازخوردها را از دیدگاه مشتری مستند می کند. چه می گویند؟ چه می شنوند و چه می بینند؟ چطور به نظر می آیند و چه احساس می کنند؟ برند خود را آنگونه که از مشتری تاثیر گرفته باشد تصور کنید، مشتری شما چه برداشتی از برند شما و محصولات آن دارد. این ارتباط مشترک و مسیر را تجسم کنید.

خود شما، چطور برند طوسی در دسترس شما قرار می گیرد، ایمیل، پستهای وبلاگ، رسانه های اجتماعی، صفحه درباره ما از یک وبسایت، بروشور ها و صفحات جزئیات، داستانک مختص برند؟ دفتر کار شما چه طرحی دارد و چیدمان آن چگونه است؟ چرک نویس پست‌های نمونه را کپی کنید و بلند بخوانید. آیا طبیعی به نظر می رسند؟ آیا شخصیتی که مایلید منتقل کنند، بیدار می کنند؟ تلاش کنید طرح برند خود را در یک جمله خلاصه کنید: « روند کاری من ترکیبی از …………….. در کنار …………….. می باشد.»

به ویترین‌ها نگاه کنید. برندهایی که به شما انرژی می دهند بشناسید و مشتری ایده آل خود را هدف قرار دهید. برند های “inspo” لازم نیست در صنعت شما باشند، فقط لازم است احساس گرم و نرم را در شما ایجاد کنند. آنها باعث می شوند که بایستید و نگاه کنید. برندها اغلب فراموش می کنند که مشتریان بالقوه وجوه مختلفی دارند. ممکن است مجموعه کاملی از محصولات غیر مرتبط با آنچه شما عرضه می دارید را خریداری کنند. هنگامی که به ویترین‌ها نگاه می کنید به دنبال صدای الهام های واژه ای و تجسمی باشید مثلا چه پیامی، صدایی، رنگی، طرحی در دید و احساس منتقل می شود.

با آدم‌های واقعی متصل شوید. این تمرین شروع پروسه متن نویسی می باشد. مثل نگاه به ویترین‌هاست فقط با آدمهای واقعی انجام می شود. اگر برند شما یک انسان بود، آیا جنیفر لوپز، ریس ویترسپون یا شوندا رایمز می بود؟ یا ترکیبی از این سه نفر؟ کسانی که می خواهید با آنها متصل شوید را بشناسید و مولفه هایی که با برند شما همخوانی دارند را تعریف کنید.

یک تمرین با برند و بی برند انجام دهید، بسیار مهم است که محافظ برای صدا و لحن برند خود گذاشته باشید،  به خصوص زمانی که می خواهید برند را معرفی کنید. کلمات، تصاویر، طرح ها، شیوه صحبت و غیره را که انجام یا عدم انجام آنها تاثیر مستقیم بر برند شما دارد را مستند کنید. در رابطه با باید ها و نباید های برند خود صحبت کنید. موضوعات، تیترها، نوع صحبتی که باید از آن اجتناب کنید را مستند کنید. نظر شما در مورد شکلک ها یا الفاظ رکیک چیست؟ در رابطه با دستور زبان در محدوده AP هستید یا بروشور مد شیکاگو؟

1Y3z vwJSx70 gRvPHgRk7A
0bl5FRhGRAfQa257S
0YtjjWI5VLTw yrYW

ترفند هایی در مورد صدا و لحن برند

  • تفسیری از شخص دیگری را کپی نکنید. تنها به این دلیل که صدایی برای برند خاصی به کار می آید به این معنی نیست که برای شما هم کار کند. پرورش صدا، فقط زدن به برق و نواختن نیست ( اشاره به گیتار برقی) . طوطی وار بودن، تقلید هم می آورد.
  • اصیل بودن به معنای طبیعی بودن رفتار، قابل ارتباط بودن و انسان بودن  است. اگر صدای برند شما حس ناشیانه و نمایشی داشت، این صدای برند شما نیست.
  • به داستان خود تکیه کنید. قبلا در مورد اینکه چگونه داستان های برند خود را طوری بسازید که تهییج کننده و گیرا باشند، صحبت کردیم. اگر جایی گیر کردید، در مورد آنچه برای شما آشنا و پر معنی است صحبت کنید. از جزئیات، مثال ها و ضرب المثل ها استفاده کنید. خواهید دید که صدای شما بدون زحمت پدیدار می شود.
  • از صنعت خود، قدم بیرون گذارید و به دنبال صداها و الهام بخش‌هایی که تحسین می کنید بگردید. وقتی خیلی نزدیک به خانه می مانید، نا خودآگاه تکیه کلام هایی را انتخاب می کنید، گفتگوی درونی و دیگر مسیر های منتهی به برند را خاموش می کنید. جستجوی الهام، فرای رقبای خود، دیدگاه نویی را به شما می دهد.
  • دیدگاه مهم است. اگر صدای شما اول شخص است، در این حالت بیشترین صمیمیت را دارد. به صورت نمونه، این بیشترین کاربرد را برای تجارت‌های کوچک و خلاق دارد. شرکتهای زیادی به “ما” ی سلطنتی علاقمند هستند چون گرم و دعوت کننده است بدون اینکه مداخله گر باشد.
  • همه چیز برای همه کس نباشید. برندها مقدس هستند. نمی خواهند فروشی را از دست دهند یا با مشتری بیگانه باشند، پس همه را در نظر می گیرند. در تلاش برای جذب توده مردم، پیام و یگانگی آنها  می تواند کسل کننده یا آبکی باشد. بیشتر برند های قدرتمند، مردم را بیگانه می کنند چون این حقیقت ساده را می دانند: اگر همه مشتری شما هستند، در حقیقت کسی مشتری شما نیست. برای مثال اگر ماشین های صد هزار دلاری می فروشید، ماهرترین در این کار شوید. پیام های ارزش و بودجه نسازید. هدف برند شما مخاطبین خاص هستند و شما باید به این مخاطبین سرویس ارائه کنید. نگران نباشید. اگر از محصولات خود مطمئن هستید، بازار آن را جذب خواهید کرد.

به محض اینکه اصول بنیانی برند در جای خود قرار گرفت، همه چیز را کنار هم جمع کرده و یک سند راهنما (Guideline) برای شخصیت، صدا و لحن برند خود تهیه کنید.

قدم بعدی توافق با یک آژانس طراحی برند است که چارچوب هویت بصری برند شما را بسازد. هویت بصری شما شامل لوگو و به کار گیری آن، فونت، نوع نگارش، عکاسی و چارچوب تصویر سازی، عناصر طراحی ( به عنوان مثال نمونه های دو جانبه چاپ شده و آنلاین و قوانین مسیر) می باشد. مثالهایی از چارچوب هویت بصری را می توانید در اینجا ببینید.

بستن


آژانس برندینگ و طراحی طوسی | تفکر طراحی

ما تجربه های تعاملی، محصولات دیجیتال و محتوایی که برندها را می سازد، خلق می‌کنیم و برند کسب و کارها را، بر اساس مدل تفکر طراحی توسعه می‌دهیم، تا تجربه مشتریان کامل شود و به برند وفادار بمانند.
آژانس تبلیغاتی طوسی، شامل طراحان و متخصصین حوزه های استراتژی، برندینگ، طراحی و ساخت است که به صورت یکپارچه و ۳۶۰ درجه، روی طراحی یک تجربه خاص و جذاب برای مشتریان برند، کار خواهند کرد.

آژانس برندینگ و طراحی طوسی، با بزرگترین سازمان ها و مجموعه های کشور، در بیش از ۳۰۰ پروژه برندینگ، طراحی و تبلیغات همکاری داشته است.

پروژه های اخیر